Saturday, July 23, 2011

چشمانم تار شدند...

چشمانم تار شدند
برای رنج‌های گذشته
و دستان خالی امروزمان
مهمانی عزيز می‌آيد
پس از چند سال
و من نگران خانه‌ی تهی از نان
می‌دانم با آمدنش ما را شاد
اما خودش غمناك‌تر
خواهد رفت

27/4/87

No comments:

Post a Comment