به گونهای ديگر
(قطعات)
Saturday, July 23, 2011
چشمانم تار شدند...
چشمانم تار شدند
برای رنجهای گذشته
و دستان خالی امروزمان
مهمانی عزيز میآيد
پس از چند سال
و من نگران خانهی تهی از نان
میدانم با آمدنش ما را شاد
اما خودش غمناكتر
خواهد رفت
27/4/87
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment