Saturday, April 25, 2015

بغضهای لعنتی


بغضهای لعنتی نمیدانم چرا این روزها اینقدر خود نمایی میکنند
با تو هستم روزگار پر انتظار

21/04/2015

Saturday, April 18, 2015

انتظار

شش روزی ست
صبح تا غروب
انتظار را سر میکشیم
طعمش تازگی ندارد
همراه با طعم چندین ساله یکی است
 بغض روزانه من
شب در اتاقی به وسعت دو تخت میترکد

2015/04/18

Thursday, April 16, 2015

آخرین راه

وقتی گمان میرود دیگر آخرین راه را باید پیمود ؛ با دستان خالی و دلی چشم به راه و امیدوار که شاید روزهایی نه چندان دور...
تنها خود را دلداری میدادیم به انچه باید رخ دهد: یک اتفاق خوب ؛ اما امروز با فاصله ای نزدیک بریده ایم و تمام شده هر رفتار و گفتاری که نامش صبوری و انتظار است.

4/12/2015

Friday, April 10, 2015

مرد من

مرد من
آغوش بگشا
بگذار لحظاتی در آن
دریای عشق گم شوم
بازوانت پاروی
و عطر نفست بادبان کشتیم باشد
میروم آنقدر میروم
تا حس کنم مرغان دریایی را در چشمانت
و ماهیان را در دهانت

10/6/1392

سفر

سفر کرده ام
روزها میگذرد
اما هنوز حجاب من کنار نرفته
خسته ام
از این بایدها و نبایدها
حتی ترک برنداشته
پوسته ای که با خون و جان من پرورش یافته
.............
حجاب
 مذهب

1/10/2013

سکوت

سکوت
سکوتی مرگبار
من بی انکه نقاشی بدانم
با دستی تهی از قلم
تصویر مجرم را میکشم
،،،،،،،،
مذهبم

26/4/91

دستت را


دستت را از سر شانه ام بردار
سالها و روزهای بی شماری است
شانه هایم خمیده اند
بوسه ات را پنهان کن مگذار لبان خسته ام بی پاسخ بگذارند
بوسه های اتشینت را
چشمانت را از من دور کن تا چشمهای گریان و به خون نشسته ام را نبینند

هنگامی که صدای پر از عشق و مهربانی انت را میشنوم
قلبم اتش میگیرد میسوزد
زیرا خسته ام
توانی نیست
حتی برای هم اغوشی با تو

ای بهترین همراه

9/18/2014

نیست


سالیانی بس دراز است
شاید همسن من تو یا نه قرنها میگذرد
شادی ؛ یک اتفاق خوب و ساده از سرزمین من قهر کرده است
و بسا
با ایمان اجباری
زنده به گور شده ایم

همانند من مونث

.............

هر روز ادامه دارد این
شومی و سایه مرگ
سرزمین ما
تکرار از پی تکرار مداوم روز به روز
و ما مردمان خسته و بیزار از زندگی

ارزو میکنیم
فردایی در راه باشد
نه مناره ای
صدای اذانی
چادری
عمامه ای ؛ تسبیحی
و تمامی یاد و خاطراتی که زندگی را از ما ربوده بود

نیست شود

27/10/2014

Wednesday, April 8, 2015

بس است

بس است
سایه سنگینت را
بردار و برو
بگذار ایندگان
زنده متولد شوند

4/8/2015

چیست روزگاری که در پس آن

چیست روزگاری که در پس آن
غم و اندوه نهفته است
من ؛ تو ؛ او
فرزندانم
و
تمام نیاکانم هرگز نزیسته ایم
زیرا با تولد
امار و ارقام بالا برده ایم
به کام دین

8/4/2015