Saturday, July 23, 2011

چشمانم را بستم

چشمانم را بستم
به روزی كه گذشت فكر كردم
فقط دلهره ترس
هشدارهايی كه شنيدم
برای يادآوری قرض‌ها
و آن ‌‌گاه صدايی مهيب مرا لرزاند
شكسته شد
قلبی چه آسان شكست
اما نه
اول به درد آمد
سپس خرد شد
و من منتظر از هم پاشيدن مغزم بودم
تنها ضجه‌ای كشيدم
به اميد فردا كه اول صبح
در خواب و بيداری
صدای خوش پرندگان
مرا نويد خواهد داد
برخيز امروز روز ديگريست

29/2/87

No comments:

Post a Comment